کد مطلب:174861 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:337

مشکلات موجود در آغاز دوره اول
1- جو رعب و وحشت: دوره اول كه در دوره امام سجادعلیه السلام و امام باقر علیه السلام و بخشی از دوران امام صادق علیه السلام است، كار بادشواری فراوان آغاز می شود. حادثه كربلا تكان سختی دراركان شیعه بلكه همه جای دنیای اسلام وارد كرد. قتل وتعقیب، شكنجه و ظلم سابقه داشت اما كشتن پسران پیغمبرصلی الله علیه وآله وسلم و اسارت خانواده پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم و بردن اینها شهربه شهر و بر نیزه كردن سر پسر عزیز زهراعلیهم السلام كه هنوز بودندكسانی كه بوسه پیغمبرصلی الله علیه وآله وسلم بر آن لب و دهان را دیده بودندچیزی بود كه دنیای اسلام را مبهوت كرد. كسی باور نمی كرد كه كار به اینجا بكشد. ناگهان احساس شد كه سیاست، سیاست دیگری است.



سختگیری از آنچه تا حالا حدس زده می شد بالاتر است.چیزهایی تصورنشدنی انجام شد لذا یك رعب شدیدی تمام دنیای اسلام را فرا گرفت، مگر كوفه را آنهم فقط به بركت توابین و بعد به بركت مختار و الا آن رعبی كه در مدینه وجاهای دیگر بر اثر واقعه كربلا به وجود آمد حتی در مكه بااینكه عبدالله بن زبیر هم بعد از چندی در آنجا قیام كرده بود،یك رعب بی سابقه در دنیای اسلام بود. در كوفه و عراق هم اگرچه حركت توابین در سال 65 و 64 (كه شهادت توابین ظاهراسال 65 است)



یك هوای تازه ای در فضای گرفته عراق به وجود آورد، اما شهادت همه آنها تا نفر آخر مجددا جو رعب واختناق را بیشتر كرد و بعد از این كه دشمنان دستگاه اموی یعنی مختار و معصب بن زبیر به جان هم افتادند و عبدالله بن زبیر از مكه، مختار طرفدار اهل بیت علیهم السلام را در كوفه نتوانست تحمل كند و مختار به دست مصعب كشته شد، باز این رعب ووحشت بیشتر شد و امیدها كمتر و بالاخره وقتی عبدالملك برسر كار آمد، بعد از مدت كوتاهی تمام دنیای اسلامی زیر نگین بنی امیه قرار گرفت و با تمام قدرت 21 سال هم عبدالملك قدرتمندانه حكومت كرد. در اینجا لازم است مخصوصا به ماجرای «حره » اشاره كنیم.



در سال 64 كه سال حمله مسلم بن عقبه به مدینه است آن هم باز موجب شد بیشتر رعب و وحشت ایجاد شود واهل بیت علیهم السلام كاملا در غربت بیفتند. جریان این حادثه به طورخلاصه این است كه یزید در سال 62 جوانی از سرداران شام راكه بی تجربه بود بر مدینه گماشت و او برای اینكه شاید اهل مدینه را با یزید مهربان بكند از یك عده از اهل مدینه دعوت كرد كه بروند با یزید در شام ملاقات كنند، اینها بلند شدند ورفتند و با یزید در شام ملاقات كردند



، یزید جایزه زیادی -پنجاه هزار درهم و یا صدهزار درهم- به آنها داد ولی اینها كه یااز صحابه و یا از اولاد صحابه بودند وقتی دستگاه یزید رادیدند بیشتر نسبت به او متغیر و خشمگین شدند و به مدینه برگشتند و عبدالله بن حنظله غسیل الملائكه ادعای امارت كردو قیام كرد و مدینه را جدا از حكومت مركزی اعلام كرد، یزیدهم مسلم بن عقبه را فرستاد و آن چنان فاجعه ای در مدینه به بارآوردند كه در كتب تواریخ فصل گریه آور و ستمباری راتشكیل می دهد. این هم بیشتر موجب شد كه مردم احساس رعب و وحشت كنند.



2- انحطاط فكری: یك عامل دیگری كه در كنار این رعب وجودداشت انحطاط فكری مردم در سرتاسر دنیای اسلام بود كه ازبی اعتنایی به تعلیمات دین در دوران بیست ساله گذشته ناشی می شد. از بس كه تعلیم دین و ایمان و تفسیر آیات و بیان حقایق از زمان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در دوران بیست سال بعد از سال چهل هجری به این طرف محدود شده بود، مردم از لحاظ اعتقادات و مایه های ایمانی به شدت پوچ و توخالی شده بودند. زندگی مردم آن دوران را وقتی انسان زیر ذره بین می گذارد



و آن را در لابلای تواریخ و روایات گوناگون موردملاحظه قرار می دهد این مطلب واضح می شود. البته علماء وقراء و محدثین و مقدسین در جامعه بودند لكن عامه مردم دچار بی ایمانی و ضعف و اختلال اعتقادی شدید شده بودند وكار به جائی رسیده بود كه حتی بعضی از ایادی دستگاه خلافت، نبوت را زیر سؤال می بردند. در كتاب ها آمده است كه خالدبن عبدالله كه یكی از دست نشاندگان بسیار پست بنی امیه بود خلافت را از نبوت بالاتر می دانست.



استدلالی هم كه می كرد این بود كه شما یك نفر را جانشین خودتان در میان خانواده تان می گذارید. این به شما نزدیك تراست یا آن كسی كه به وسیله او پیامی برای كسی می فرستید؟خوب پیداست آن كسی كه در خانواده خودتان می گذارید وخلیفه شما است نزدیك تر به شما است. پس خلیفه خدا(خلیفه رسول الله هم نمی گفتند، خلیفة الله) بالاتر از رسول الله است!



3- فساد اخلاقی: اخلاق مردم نیز به شدت خراب شده بود. نكته ای را من در خلال مطالعه كتاب اغانی ابوالفرج بازیافتم و آن اینكه در سال های حدود هشتاد و نود هجری تا پنجاه و شصت سال بعد از آن بزرگترین خواننده ها، نوازنده ها، عیاش ها وعشرت طلب های دنیا یا از مدینه اند



و یا از مكه، هر وقت خلیفه در شام دلش تنگ می شد و هوس غنا می كرد و خواننده ونوازنده برجسته ای می خواست كسی را از مدینه و یا مكه كه مركز خواننده ها و نوازنده های معروف و مغنی ها و خنیاگران برجسته بود برای او می بردند. بدترین و هرزه سراترین شعرادر مكه و مدینه بودند. مهبط وحی الهی و زادگاه اسلام، مركزفحشا و فساد شده بود. خوب است ما این حقایق تلخ را درباره مدینه و مكه بدانیم. متاسفانه در آثار رایج ما از زندگی ائمه علیهم السلام از چنین چیزها اثری نیست. در مكه شاعری بود به نام عمربن ابی ربیعه- یكی از شاعرهای عریان گوی بی پرده هرزه و البته در اوج قدرت و هنر شعری.



وقتی او مرد، راوی می گوید در مدینه عزای عمومی شد ودر كوچه های مدینه مردم می گریستند، هر جا می رفتی مجموعه هایی از جوانها نشسته بودند و تاسف می خوردند،كنیزكی را دیدم كه دنبال كاری می رود و همین طور اشك می ریزد و گریه و زاری می كند، تا رسید به جمعی از جوانان،گفتند چرا این قدر گریه می كنی؟ گفت به خاطر این كه این مرداز دست ما رفت، یكی گفت: غصه مخور شاعر دیگری در مكه هست به نام حارث بن خالد مخزومی او هم مانند عمر بن ابی ربیعه شعر می گوید



و یكی از شعرهای او را خواند وقتی كنیزك این شعر را شنید اشك های خود را پاك كرد و گفت: خدا راشكر كه حرمش را خالی نگذاشت. این وضع اخلاقی مردم مدینه است. داستان های زیادی را می بینید از شب نشینی های مردم مكه و مدینه و نه فقط در بین افراد طبقه پست و پایین،بین همه جور مردم. آدم گدای گرسنه بدبختی مثل اشعب طماع معروف كه شاعر و دلقك بود و مردم معمولی كوچه و بازار تاآقازاده های قریش و حتی بنی هاشم - كه من مایل نیستم ازآنها اسم بیاورم - با او بودند.



روزی عایشه بنت طلحه در حال طواف بود، حارث بن خالد به او تعلق خاطری داشت، وقت اذان شد، آن خانم پیغام داد كه بگو اذان نگویند تا من طوافم تمام شود، او دستور داداذان عصر را نگویند،به او ایراد كردند كه تو برای خاطر یك نفركه دارد طواف می كند می گوئی نماز مردم را تاخیر بیندازندگفت به خدا اگر تا فردا صبح هم طوافش طول می كشیدمی گفتم اذان نگویند!!.



4- فساد سیاسی: فساد سیاسی كه این هم یك عامل دیگر بود،اغلب شخصیت های بزرگ، سر در آخور تمنیات مادی كه به وسیله رجال حكومت برآورده می شد داشتند. شخصیت بزرگی مثل «محمدبن شهاب زهری » كه خودش قبلا شاگردامام سجاد علیه السلام هم بود به آن چنان وضعی می افتد كه آن نامه معروف امام سجاد علیه السلام به وی صادر می شود كه در حقیقت نامه ای است برای تاریخ و نشان دهنده این است كه او به وابستگی هایی دچار بوده است و امثال محمدبن شهاب زیادبودند. مطلبی را مرحوم مجلسی رضوان الله تعالی علیه نقل می كند كه امام سجاد علیه السلام فرمودند: (ما نمی دانیم با مردم چگونه رفتار كنیم اگر آن چه را از رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم شنیده ایم بازگوكنیم می خندند و اگر ساكت باشیم وظیفه را انجام نداده ایم). (1) بعد ماجرائی را ذكر می كند كه حضرت حدیثی را نقل كردندبرای جمعی، كسی در بین آن جمع بود استهزاء كرد و قبول نكرد.



این وضع دوران امام سجاد علیه السلام است در آن وقتی كه ایشان می خواهد كار عظیم خود را شروع كند و این همان دوران است كه امام صادق علیه السلام بعدها فرمودند: بعد از ماجرای عاشورا فقط سه نفر ماندند و سه نفر را اسم می آورد كه: ابوخالدالكابلی،یحیی بن ام طویل و جبیربن مطعم اند. (2)



در بحار روایاتی هم هست كه چهار نفر را ذكر می كند و دربعضی از روایات پنج نفر را، اینها با هم قابل جمعند.



حالا امام سجاد علیه السلام باید چه كار كند؟